شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند
ازروزازل مست می نوکریام من دلــدادۀ ایـن طـایــفـۀ دلـبــریاممـن
ای ساقیکـوثربده پیـمـانه به دسـتم هرقدر بریزی به خدا مشتریام من
گرسربرود خون زرگم بانگ زند باز آند اُلسونعلینین جانینا حیدریام من این رشته اشکم نخی ازچادر زهراست درحـشرگواهی بدهد مـادریام من
امامنـشم سائلی ازدست کریم است آری حـسنـیم،ز دو عـالم بریام من
هر قطب نما قبلهنما گشته بهسویت
این ماه مبارک شده با رویت رویت
تا خواست قنوت شب زهرااثریرا درچهـره تودید مبارک سحـری را
هر کس که خـبردار شد از آمدن تو عاشق شد ودادند به اوبیخبری را وا شد به گدایان دری امشب که دوباره سائل نکشد هیچ کجا در به دری را تاچشم توواشد همه این معجزه دیدند درچهره خـورشید طلوع قـمری را
یک رتبهحسن داد بهمولای مراتب پـوشـانـد تـن شــاه لـبـاس پــدریرا
دردستعلی سورۀ والشمس ضحیهاست
این ماه مبارکشدۀسفرهزهراست
هرجا سخـن ازبُـردن دلها که بـیاید اول رخ زیـبـای حـسـن دلبـربـایـد بیشک که ببـینندهمه روی خـدارا روزیکه حسنازرخ خود پردهگشاید
تو زلف بیفشان وبه عالم نظری کن تا از شب تـاریک جهـان مـاه درآید هرکس قد وبالای تورا دیده به لبهاشلا حـــول و لا قـــــوّة الّاه بـــیــایــد بر حلقۀ توهر که اسیر است امیراست این حکم مقرر شده بیشبهه و شاید
من نامحسن گفتم ولب غرقعسل شد هرقطعهای از جان و تنم نیزغزل شد
تا چرخ وفلک ازمی چشمان تونوشیدشد مست به دورسر این میکده چرخید
افتاد ز رونق همه جا عطر فروشی تا باد در آن حلقه گیسوی توپـیچـید هر کوچه که بند آمده ازتوخبری هست هرجا سخنی هست کلام تودرخشید
ابروی گره کرده تو فاتح رزم است ای لشـگـریـان جـمـلـی باربـبـنـدیـد طوریبه زمین گام نهادی که به افلاکخورشید وقمرازسر هر گام تو پاشید
این زَهرِۀ چشم توبه هررزم مثل بود مژگان حسن صفشکن جنگ جمل بود
بیعشق حسن زندگی ما شدنی نیست جز کرببلا برحسنیون وطنی نیست اوهرچه که دارد بهخدا وقف حسین استدرمکتب وقاموس حسن، خویشتنی نیست در حد حسن هیچ کسی نیست حسینی اندازه ارباب کسی هم حـسنی نیست ازبسکه به سینه زدهام سنگ شما راچون سرخی اینسینه،عقیق یمنی نیست
در قبرهم ازتن نَـکَـنم جامۀ خدمت جزرخت غلامی به تن ما کفنی نیست
درسینه نمانده زغمت صبر وقراری دل،تنگ تو وصحن سرایی که نداری